پیشنهاد من آن است که حاکمان جمهوری اسلامی و مردان متعصب به خواسته های زنان احترام بگذارند، آنان را متهم به فریب خوردگی و بی عفتی نسازند و با مداراجویی و شکیبایی در این موضوع تامل نمایند و بدانند همان گونه که مردان تحمیل و زورگویی را برنمی تابند، برتافتن آن برای زنان نیز دشوار است.
بردگان ، سیاهان و زنان در طول تاریخ بشری علیه سلطه مبارزه کرده اند و جهت حرکت تاریخ همواره به زیان سلطه جویان بوده است.
هیچکدام از انقلابهای موسوم به میدان، تهدیدی بنیادی برای طبقهی سرمایهدار سیاسی شمرده نمیشد. آنها تنها بخشهای دیگری از این طبقه را به قدرت رساندند ــ از همین رو بحران سیاسی را که در ابتدا به آن واکنش نشان داده بودند تشدید کردند و به همین علت است که این انقلابها همواره تکرار میشوند ــ با این حال، این انقلابها هدف دیگری هم داشتند: «تضعیف دولت و تحت فشار قرار دادن و از صحنه خارج کردن سرمایهداران سیاسی بومی به نفع سرمایهی فراملی ــ چه بهطور مستقیم و چه غیرمستقیم از طریق سمنهای هوادار غرب».
دستاوردهای ورود جامعه به این مسیر را، حتی اگر به انقلاب نینجامد، نباید دستکم گرفت. جامعه از وضعیت بنبست و تعطیلیِ سیاست خارج میشود. رخداد، جامعهی سیاسی را به شکلهای مختلف دگرگون میکند. جنبشها از یکدیگر میآموزند که چگونه با چالشهایی نظیر پیچیدهتر شدن شیوههای مهار و سرکوب و تبدیل پراکندگی به تکثر سازمانیافته مواجه شوند. حتی شاید بیاموزند که چگونه این دستاوردها را با کمترین هزینه به تغییرات معنادار و مستمر بدل کنند.
بحثی دربارهی مبارزات مارکس و انگلس با ناسیونالیسم در دهههای ۱۸۴۰ تا ۱۸۸۰
این مقاله به بازارزیابی دیدگاههای مارکس و انگلس دربارهی مسئلهی ملیّت میپردازیم که از انکار صریح تا پذیرش و کاربرد محدودِ آن گسترده است. این مطالعه پس از شناسایی عواملی که درک آنان را از مسئلهی ملیّت شکل داد، تحلیلی را از تکامل این نگرشها از دههی ۱۸۴۰ تا ۱۸۶۰ ارائه میدهد. هدف ما این است که نشان دهیم چگونه احکام نظری مارکس و انگلس به تمایلشان برای کنشگری آغشته بود. نظراتشان انعطافناپذیر نبود، بلکه در واکنش به شرایط متغیر در اواسط سدهی نوزدهم تکامل یافت.
نقد اقتصاد سیاسی
فرهادپور:
اگر سیاست با مردم است، پس دموکراسی حتماً لازم است، هرچند که کافی نیست.
تز یازدهم
وقتی به فرهنگ اهمیت میدهیم، مثل «آنتونیو گرامشی»، تئوریسین نابغه، طبیعی است که تنها بهاین فکر نمیکنیم که فقط معیشت یا اقتصاد مردم در برانگیختن آنها برای ساختن یک زندگی و جهان بهتر اهمیت دارد. بلکه فرهنگ را هم در این زمینه دخیل میدانیم و دخیل میکنیم. چون کسی که فرهنگ وسیعتری دارد؛ فرهنگ از جنبه تاثیر بر روحیه مردم و بهمعنایی که مردم را از سرگرمیهای پست و تخدیری بالاتر بیاورد.
آنچه نوشتهام بیش از هر چیز ادای دین من به فریبرز رییسداناست که همواره برایام شأن چراغی آویخته بر کلبهای را داشته است؛ کورسویی در دوردست که هم راه را نشان داده و هم امید بخشیده است. در اینجا نه تنها آثارش را بهشکلی سطحی و گذرا مرور کردهام بلکه بسیاری آثار و برخی جنبههای حیات فکریاش را نیز آگاهانه نادیده گرفتهام تا بتوانم در این مجال کوتاه جنبهای خاص از میراث او را برجسته کنم.
با آغاز یک سازش آشکار نقش مسجد و مولوی عبدالحمید به پایان خود نزدیک می شود. و نیر وهای معترض که بهیچ وجه یک پارچه نیستند به احتمال زیا در جهات متفاوتی خواهند رفت و بخش مهمی به سوی سازماندهی مستقل خود در محلات خواهند شتافت. دستگاه مسلط و تندروتر امنیتی هم در گام های بعدی، احتمالا سعی خواهد کرد مولوی عبدالحمید را تحقیر و به دور بیندازد و یا حتی از بین ببرد. و در همان حال در جهت سرکوب همه نیروهای معترض در استان اقدام کند. البته هر چیز به این بستگی دارد که در پارامتر های اساسی یعنی جنبش در ایران خیزش های جدید و نیرومندی ایجاد نشود و رژیم از درون انسجام خود را در همین حد حفظ کند.
جنبش زن زندگی آزادی سوالات مهمی را طرح کرد اما لزوما پاسخهای مناسبی را نیافت. چگونه میتوان در بحرانیترین شرایط خودانگیختگی را با سازمان درآمیخت؟ چگونه میتوان هویت مستقل جنبشی را پاس داشت که از هر سو همگام با بادها به این سو و آن سو میرود؟ چگونه میتوان اراده یک جنبش را در مسیر توطئهها، زدوبندها و بازیهای قدرتهای داخلی و جهانی تحمیل کرد؟ چگونه میتوان در عصر رسانههای پرقدرت، منافع مستقل جنبش را با صدایی بلند فریاد کشید؟ چگونه میتوان مانع شد تا جنبشی بیسر و نماینده به تصاحب نمایندگان نظم ارتجاعی بعدی در نیاید. جنبش زن زندگی آزادی این افتخار را داشت که این سوالات را بر پیشانی خود حک کند.