با اندوهی عمیق ازدرگذشت مادر شایگان(فاطمه سعیدی)، به زندگی، مقاومت و مبارزه این زن برجسته و رنج کشیده کشورمان، که سالها در راه مبارزه با دیکتاتوری سلطنتی با سرسختی زندان را تحمل کرد و به جرم ایستادگی در برابر استبداد دینی مجبور به زندگی در تبعید شد، ادای احترام می‌کنیم. یاد مادر شایگان (فاطمه سعیدی) را به عنوان نماد نسلی که با رنج، درد، مقاومت و مبارزه زیست،گرامی می‌داریم و به خانواده و خویشان او و به یاران و رفقایش و همه کسانی که دل در گرو آزادی دارند تسلیت می گوئیم. یادش گرامی و نامش ماندگار.


گفتمان چپ: بایسته‌ها و درس‌های تاریخی پرسش اصلی فراخوان «گفتمان چپ» مختصات بایسته‌ی کنونی این گفتمان در ایران امروز، در نسبت با گذشته‌ی تاریخی‌اش است. روشن است که اگر باید گفتمانی برای امروز ساخت که آینده‌ای متفاوت ولی امکان‌پذیر را به تصویر بکشد، باید متکی بر درس‌هایی باشد که از گذشته می‌گیریم. ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴


ایران در آئینه آمار (۳۲۲) brپنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ آوريل ۲۰۲۵ brموضوع آمارهای نقل شده در این بخش تهيه و تنظيم از مريم اسکوئی رشد جمعیت ایران به شش‌دهم درصد افت کرد؛ هشدار درباره شتاب پیری جمعی صندوق بین‌المللی پول: رشد اقتصادی ایران امسال تقریباً صفر می‌شود چرا کاهش نرخ بیکاری در ایران گمراه‌کننده است؟ گردش مالی فیلترینگ، ۲ برابر بودجه وزارت ارتباطات ۴ درصد دبیرستانی‌ها در ایران، رابطه جنسی دارند مرگ سالانه ۴۰۰۰ کارگر ایرانی در حوادث کار ۷۲ درصد مردان ایرانی ناامنی شغلی را اصلی‌ترین مانع فرزندآوری می‌دانند ایرانیها ۱۰ سال زوددتر از سن متوسط جهانی سکته مغزی میکنند نزدیک به نیم میلیون کشته بر اثر تصادفات رانندگی طی ۲۲ سال در ایران

مریم اسکوئی

در تمام این سال‌ها بند اول منشور کانون نویسندگان ایران، «آزادی بیان بی‌ هیچ حصر و استثنا برای همگان»، چراغ راه کانون و کانونیان بوده است تا هر کجا حاکمیت صدای معترضان را خفه کرد، جنبش‌های آزادی‌خواهانه را به خون کشید و عرصه را بر بی‌صدایان تنگ کرد، به حمایت از سرکوب‌شدگان برخیزد. هم از این روست که مبارزه در میدان پرحادثه و خونین ایران، هرگز کانون نویسندگان ایران را از آن عرصه‌‌ی بزرگتر مبارزه غافل نکرده است. نمی‌توان از آزادی بیان سخن گفت و در برابر سرکوب آزادی بیان در جهان سکوت کرد یا شیوه‌های نوظهور سانسور را نادیده گرفت.

کانون نویسندگان ایران

رژیم برای سرکوب بیشتر آماده می شود!
***
محمد حبیبی؛ سخنگوی شورای هماهنگی
در پی اظهارات تأسف‌برانگیز وزیر آموزش و پرورش که خود را "سرباز رادان" نامیده، شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران با شدیدترین لحن این موضع تحقیرآمیز و نگران‌کننده را محکوم می‌کند.


برای توماج صالحی؛«درخت امید میهن»، که تاریخ را در دفاع از جامعه و به‌نمایندگی از مردمان ستم‌دیده و بی‌صدای ایران، فراخوانده است! «اینان دل به دریا افگنان‌اند، به‌پای دارنده‌ آتش‌ها.... کاشفان فروتن شوکران»


اما ناتوانی ما در ترسیم چشم‌اندازهای آتی صرفاً از عدم شناخت یا محدودیت حضور ما در لحظه‌ی اکنون ناشی نمی‌شود. فقدان سازماندهی عامل دیگری است که سبب می‌شود پیش‌بینی کنش و واکنش اجتماعی دشوارتر شود. مرادم از سازماندهی در این‌جا نه صرفاً سازماندهی از نوع حزبی یا سیاسی بلکه گستره‌ی وسیعی از انواع تشکل‌یابی‌هاست که گروه‌ها و لایه‌های گوناگون اجتماعی را قادر می‌سازد از مجرای آن‌ها برای دستیابی به اهداف و مطالبات مشخص خود بسیج ‌شوند. در این معنا سازماندهی می‌تواند گستره‌ی وسیعی از سازمان‌یابی‌های محلی یا فراگیر را دربربگیرد. نبود سازماندهی در معنای وسیع آن باعث شده است که واکنش‌های مردم تاکنون تنها به شکل افزایش کمّیِ سطح نارضایتی یا به شکل تظاهرات خودجوش نمود مادی پیدا کند و نه الزاماً به شکل اراده برای تغییر.


دل این سرکوب فزاینده و این بن‌بست اقتصادی که بقای بسیارانی را تهدید می‌کند، در روزهایی که بسیاری سال را پشت میله‌های زندان نو می‌کنند و بسیاری دیگر به قید وثیقه آزادند، مقاومت هر روزه‌ی زنان، ایستادگی ادبیات و هنر مستقل در برابر سانسور و بردگی فکری، و به هم پیوستن صداهای پراکنده برای لغو احکام اعدام چون بارقه‌هایی از آینده‌‌‌ای روشن است، آینده‌ای که با رویای آزادی و برابری در آمیخته است.

کانون نویسندگان ایران

کتاب هم‌اندیشی‌ چپ ویژه‌ی انقلاب ۵۷‏ جلد اول و دوم چلد اول: از انقلاب۵۷ نزدیک به نیم قرن گذشت؛ از انقلابی، یا قیامی، که امید بود ازادی بیاورد و نیاورد. و امید بود رفاه و ‏عدالت بیاورد و نیاورد. ‏چرا انقلاب شد؟ و چرا و چگونه به سرنوشتیِ چنین دچار شد؟ راز شکستی چنین سنگین در چه بود؟آیا انقلاب ۵۷ گریزناپذیر بود؟ ...چگونه بود که در ماه‌های مشرف به بهمن ۵۷، در سراسر سپهر سیاسی کشور، گروه و گرایشی یافت نمی‌شد که در ‏خیزش عمومی حضوری نداشته باشد و نقشی نپذیرفته باشد؟.... ‏چلددوم: یادداشت، خاطره ... گفتگو ... اسناد...


به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی رویا حشمتی- قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به زدن. شونه‌هام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربه‌ها رو نشمردم. ‏زیر لب می‌خوندم به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانه‌ها تبر شود…‏تموم شد. اومدیم بیرون. نذاشتم فکر کنن حتی دردم اومده. حقیرتر از این حرفان. رفتیم بالا پیش قاضی اجرای حکم. مامور زن پشت سرم می‌اومد و مراقب بود روسری از سرم نیفته. دم درِ شعبه روسریم رو انداختم. زن گفت خواهش میکنم سرت کن. سرم نکردم و باز کشید رو سرم.