جنبش رهاییبخش مردم ایران و در پی آن تحول تاریخی و سیاسی این سرزمین وارد مرحلۀ جدیدی شده است. مردم ایران نشان دادهاند که نه فقط در خاورمیانه و کشورهای مسلماننشین، بلکه شاید حتی در کل جهان سوم پیشتر و بیشتر از سایر مردمان در جهت رهایی از سلطه پا به عرصۀ تاریخ و سیاست نهادهاند و از این لحاظ شاید بتوان ایران را فرانسۀ خاورمیانه نامید.
نکته مهم دیگر این است که مولوی دارای انسجام نظری و مواضع محکم ومطالعه شده ای نیست. مثلا با آنکه او جرات کرد به طرخ بعضی از مسائل مثلا دعای خداوندا ما را از شر “حکومت ظالم “نجات بده و یا برقراری “رفراندوم” و یا مسئولیت رهبری در کشتار ها بپردازد ولی با سرعت آنها را به کنار گذاشت. “گلایه” از مسؤلین بالا مطرح است و هنوز او از مهسا امینی نام نمی برد و جنبش «زن، زندگی، آزادی» را با محتوای زنانه اش نمی پذیرد و اصرار دارد که در صورت حل نارضایتی حجاب اجباری مورد پذیرش همه زنان قرار می گیرد چون منشائی الهی دارد و امری شرعی است. او منبع قوانین حکومتی را کماکان خارج از دین و شریعت و تفاسیر علمای مورد نظر دینی نمی بیند.
انقلاب نوینِ ایران فرصتِ والایی به چپِ انترناسیونالیست داده است. زنان، دانشجویان و کارگرانی که در سرتاسر ایران قیام کردهاند سرسختانه بر آرمانشان ایستاده اند: آنها نه هرگز تسلیمِ رژیم فاشیستی میشوند که خودش را در پسِ امپریالیسمستیزیِ تقلبی پنهان کرده، و نه هرگز کشورشان را تسلیمِ سلطهجوییِ ایالات متحده خواهند کرد و نه اقتصادشان را تسلیمِ سرمایهداری مالی. چپِ غربی باید از ایرانیان بیاموزد
از این طریق است که سرنگونی رژیم، تنها، به جابجائی قدرت خلاصه نشده، بلکه ارگان های قدرت مردمی شکل گرفته و مردم سرنوشت خود را بدست گرفته و ایرانی آزاد، آباد، دمکراتیک، سکولار بنا خواهند کرد که اقتصادش بر پایه منافع اکثریت عظیم مردم تجدید سازمان یابد. چنین ایرانی، نه تنها هیچ دشمنی با دیگر کشورها نخواهد داشت، بلکه همبستگی انسانی منطقه ای را گسترش خواهد داد و پیوندهای تاریخی و خویشاوندی در منطقه مان را بیش از پیش تقویت خواهد کرد و زمینۀ بنای جامعه ای را فراهم خواهد آورد که در آن «شکوفایی آزاد هر فرد، شرط شکوفایی آزاد همگان» باشد.
کنونی در ایران به آزادی زنان در زندگی گره خورده است و نادیده گرفتن زنان از ابتدا بمعنی حرکت در جهت نفی حقوق زنان خواهد بود. آزادی زنان بدین معنی نیست که مردان صاحب قدرت با نگرشی محافظه کارانه و یا بنیادگرایانه دینی و عشیرتی از آنها بعنوان یک “جنس” ظریف ستایش کنند و برای اشان تصمیم گرفته و جایگاه بسازند که آنها که باشند و که نباشند. زنان امروز موقعیت تبعیض آمیز خود را نه در بیولوژی بلکه مناسبات و ارزش های اجتماعی , اقتصادی و فرهنگی و تاریخی که در آن مردان از آن بیشتر سود برده اند، می دانند. اکنون آنها به چنین بنائی یورش برده اند و می خواهند با آزادی تصمیم بگیرند که و چه باشند و همچون اشخاص توانا و با شعور می خواهند که خود زندگی خود را تعریف کنند. زنان در بلوچستان با همان دلایلی که گفتیم حتی از انزوای بمراتب بیشتری رنج میبرند. لایه های متعددی از طرد و انزوا آنها را بدرون همان حوزه خصوصی خانوادگی و یا در چنگ نهادهای بسته و بنیاد گرایانه رانده است. به این صورت آنها در این منطقه از گرفتن نقشی اساسی در جنبشی که به آنها تعلق دارد و برای آزادی آنهاست باز داشته می شوند.
هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)
ازاپوزیسیون راست ایرانی از کلماتِ تا پیش از این نفرینشدهای مانند «کمیته»، «اعتصاب» و «انقلاب» میگوییم و توضیح میدهیم چرا آنان تشکیل کمیتههایی را توصیه میکنند که کمیته نیست، اعتصابی را فرا میخوانند که اعتصاب نیست و از انقلابی حرف میزنند که انقلاب نیست. از جعلیاتی مانند «باشگاه چرچیل» و «جمعی از جوانان» اینترنتی «محلات تهران» مینویسیم،
فلاخن
فراخوانی انترناسیونالیستی برای آزادی زندانیان سیاسی-برای آنکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» نمیرد!
برای آنکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» نمیرد!
باور داریم که همبستگی واقعی با مبارزات مردم ستمدیده در گرو حمایت از جان و آزادی کسانیست که بهدلیل این مبارزات گرفتار زندانها و شکنجه و عذاب میشوند. ما مصرانه از همهی فعالان مدنی و سازمانهای سیاسی در سطح جهان میخواهیم، فراتر از پشتیبانی از این فراخوان و کارزرار رسانهای، به هرطریق که میتوانند برای آزادی زندانیان سیاسی به رژیم ایران فشار بیاورند.
نقد
نقد
تصور تغییر بنیادین و ضرورت آن در اذهان جامعه به شکلی فراگیر مشروعیت پیدا کرده است و جنبش انقلابی اینک در مرحلهی به چالش کشیدن اقتدار رژیم و نفی هژمونی آن قرار دارد اما چگونگی فرارفتن از این مرحله تعیینکنندهی گامهای بعدی است. مردم معترض از مرحلهی گسترش حرکت اعتراضی و تبدیل آن...
تارا بهروزیان
شورای هماهنگی در همراهی با اعتراضات مردم جان به لب رسیده، پیرو بیانیههای پیشین و در ادامه آنها در اعتراض به پادگانی شدن کل کشور، مخصوصا پادگانی شدن دانشگاه و مدرسه و زندانی شدن دانشجویان و دانشآموزان و همراهی با خیزش نسل طغیانگر دانشآموزان امروز ایران، و نیز هم پیمان شدن با خونهای به ناحق ریخته شده فرزندان ایران در خیابانها، از معلمان سراسر ایران میخواهد که با درک این ضرورت تاریخی در انجام وظیفه اخلاقی و ملی خود، در هفته پیش رو از روز شنبه مورخ ۱۶ مهر تا پایان هفته با تبدیل کلاسهای درس به کرسی آزادی خواهی و عدالت طلبی در همراهی با جنبش اعتراضی مردم ایران از طبقات مختلف جامعه از دانش آموز و دانشجو و کارگر و از شهروندان عادی تا نخبگان و شایستگان و متفکران و هنرمندان و ورزشکاران، مراتب اعتراض خود را به ظلم سیستماتیک و بی عدالتی های حاکمیت، بلندتر و رساتر از همیشه طنین انداز کنند.
نیروی چپ، مبارزان قومی و زنان رادیکال، فردی و گروهی، در ایران و در جهان، متحد و یکپارچه در شعارها و پلاکاردها در داخل و خارج کشور، در توئیت و پست و… میتوانند، خواستهی مشخص و هدفمند «آزادی زندانی سیاسی» را مطرح و کارگران، دانشجویان و معلمان، احزاب چپ فرامرزی، روشنفکران رادیکال جهان و یا خاورمیانه را برای آزادی آنها و حفاظت از جانشان به اعتصاب یا هرگونه کنش مناسب فراخوان دهند. میتوان امیدوار بود با هدف مشخص و موثرِ «آزادی زندانیان سیاسی»، جنبش «زن، زندگی، آزادی» را در این مرحله، از جادوی «براندازی»ِ سریع آزاد گردد. سرکوب ایدئولوژیک آن کمرنگ شود و انرژی تعینکنندهی آن برای تشکل شوراها و تشکلهای منطبق با شرایط، کارا گردد. همهنگام نیروی چپ با غلبه بر پراکندگی موجود قادر خواهد بود از انزوا خارج شود.