روایت تکان‌دهنده لیلا حسین‌زاده از زندان عادل‌آباد

لیلا چند روز پیش به قید وثیقه آزاد شد.

«ما از زندان میرویم اما زندان از ما نمیرود، چشمان تک‌تک هم‌اتاقی‌هایم وقتی روی زمین می‌کشیدندم و حتی فرصت آغوش و بوسه‌ای فرصت یک خداحافظی نداشتم، روی شانه ام مانده. باید بنویسم تا چشمانشان را از دوشم زمین بگذارم، تا قلبم که حالا یک گوشه‌اش #عادل‌آباد است،آرام‌تر بتپد.باید بنویسم.

اکثر اتاق‌ها پنجره ندارند. تهویه ندارند. دو راهروی عمود بر هم که یک راهرو چند پله پایین‌تر از دیگریست، همان راهرو که سه اتاق دارد، که زندانی‌هایی که چندسال آنجا مانده‌اند به مشکلات تنفسی و ریه گرفتار شده‌اند. راهروی بالایی ۵اتاق دارد،۲اتاق قتل و مواد چسبیده به محل اعدامند.

یعنی حبسشان با شنیدن مداوم صدای اعدام گره خورده. همه ماجرا این نیست.قتلی‌های زنان عادل‌آباد اکثرا شوهرکشی کرده‌اند.

تنفس زندانیان راهروی پایینی و گوش زندانیان راهروی بالایی تحت شکنجه مداوم است.

‏ظرف را باید در آبخوری می‌شستیم که در محیط توالت و حمام است، هیچ سینک ظرفشویی در کار نیست(بجز اتاق نوجوان) همانجا که دست و پا و دماغمان را میشستیم و مادران کودکانشان را می‌شستند، ظرف می‌شستیم.

همه چیز ممنوع، همه‌چیز ممنوع، چند مثال: کوتاه کردن مو، سیگار،ادامس،تخمه،ترکیبات کافئین‌دار، کشیدن شکل با خودکار روی دست(تجاهر به خالکوبی)، بازکردن لای قرآن بی آنکه یک سوره را کامل بخوانی(تجاهر به سر کتاب بازکردن)،کتاب حافظ (امکان تفال)؛بچه‌های معترض بین خودشان آموزش انگلیسی گذاشته بودند و زارع محصول فرهنگی گفته بود ممنوع است! هیچ امکانی برای گذران وقت نبود،حتی دو تا توپ و بدمینتون را زارع در کمد اتاق فرهنگی قایم کرده بود و یک بار بچه‌ها با کلی التماس بخشی از وسایل را ازش گرفتند.»