کمینهی مزد و بیشینهی روزانه کار فراتر از ۸ ساعت کار، مرز بین انسان بودن و برده بودن یعنی زمانِ آزادِ انسان را از بین برده است. در قرن بیستویکم، بازپسگرفتن دستاوردهای «جنبش کار ۸ ساعته» بر دوش «جنبش مزدی»ست.
موضوع این مقاله بررسی سیاستها یا استراتژیِ فقیرسازی بیشترین شمار مردم توسط حکومت و یافتن راهکارهای مقابله با این سیاستهاست. در این بررسی ناگزیر به موارد و شیوههایی اشاره و استناد میشود که شماری از آنها پیش ازاین بارها مورد بحث بودهاند. تلاش بر نشان دادن نظاممند و همبسته بودن جنبهها و روشهای مختلف سرکوب مزدی است که طی چند دهه به تمامی مزدوحقوقبگیران تحمیل شده و بررسی چرایی موفق نبودن تلاشهای تاکنونی این طبقه برای مقابله با این سرکوبها است.
مبارزه کارگران در عرصه های اقتصادی- اجتماعی به تنهايی و بدون دستیابی به تشکل نمی تواند به نتايج مطلوب دست يابد . بنابراین همزمان با مبارزه برای خواست های اقتصادی، بايد ترويج و آموزش و فعاليت عملی برای پی ريزی مبارزه مستقل سياسی طبقه کارگر و تشکل های آن نيز صورت گيرد: زيرا مبارزه طبقاتی کارگران تنها در صورتی که به بطور متحدانه متشکل و براساس اهداف دراز مدت و اهداف فوری طبقۀ کارگر و با شرکت وسيع و فعال توده ها انجام شود، بخت پيروزی را نیز افزایش می دهد.
هنگامیکه دستمزدها در همدستی کارفرما و دولت چندبرابر زیرِ خط فقر تعریف و تعیین و بخشی از همین حد هم صرف باجخواهی روزانهی شرورِ مستِ تیغ برکفِ بازار میشود، این تعریف و تعیینِ سطح برخورداری از زندگی فقط برای کارگران نیست بلکه شامل همهی کسانی میشود که از قدرت اقتصادی و سیاسی سهمی ندارند؛ فقط نان و مسکن و گوشت و پوشاک و میوه نیست که هردم بیشتر و بیشتر از سفرهی مردم کاسته و به رویای ذهنشان بدل میشود بلکه فرهنگ آنها، از آموزش و کتاب و سینما و تئاتر و موسیقی و . . . نیز اسیر اثرات فقر میشود و آسیب میبیند. در این شرایط اعتلای فرهنگی که نه، ابتذال فرهنگی رخ مینماید.